همشهری آنلاین - حسن حسنزاده: هنوز خستگی کلاس از تنشان بیرون نرفته که تا به خانه میرسند دفتر و کتاب را گوشهای میگذارند و سراغ کار میروند؛ اول کارهای خانه و رسیدگی به خواهر و بردارهای کوچکتر و بعد آماده کردن سفارش مشتریها. مثل دیگر کودکان کار، از کودکی به جای بازیهای کودکانه کار کردهاند تا کمکخرج خانه باشند.
«ف » و «ک» میان انبوه مسئولیتهایی که روی شانههایشان سنگینی میکند، با هزار زحمت درس خوانده و باسواد شدهاند. مثل وقتی که کودکی خود را با کار فدای کمک به خانواده کردهاند، حالا هم آستین بالا زدهاند تا سواد خواندن و نوشتن را به دیگر کودکان کار یاد بدهند. آنها با کمک معلمان داوطلب انجمن روشنگران فردای کودک، یک معلم تمام عیار شدهاند که بیش از هر معلم دیگری مشکلات و دغدغههای کودکان کار را درک میکنند. گفتوگوی ما را با این دو معلم نوجوان که این روزها خودشان را وقف پیشرفت تحصیلی دیگر کودکان کار کردهاند بخوانید.
سالهای دور از مدرسه
مهم نیست که «رضا» چند بار کلمه «آب» را روی تخته اشتباه بنویسد؛ ف هربار با حوصله از اول برایش توضیح میدهد. دستهای کوچک رضا را که باید بعد از کلاس برای کار آماده باشند میگیرد و با هم روی تخته مینویسند آب، بابا...
«ف» هم در یکی از همین کلاسها باسواد شده؛ با استعداد کمنظیرش در یادگیری، ۹ کلاس را در ۶ سال خوانده تا سالهای دوری از مدرسه جبران شود. دستهای او هم خوب با سختی و مشقت کار آشنا هستند؛ از کودکی. ف هنوز هم در ۱۸ سالگی مثل کودکیاش کار میکند تا کمک خرج خانواده باشد برای تامین معیشت خواهرها و بردارهای کوچکتر. درس خواندن و درس دادن به بقیه کودکان اما فراموشش نمیشود. میگوید: «پدرم با درس خواندن دخترها مخالف بود. میگفت درس خواندن فقط مال پسرهاست. چون استعداد نقاشی داشتم از پدر و مادرم اجازه گرفتم درکلاسهای نقاشی انجمن ارفک که در زمینه سوادآموزی و آموزش رشتههای هنری به کودکان کار فعالیت میکند شرکت کنم. وقتی برای نقاشی ثبت نام کردم، دیدم اینجا کلاس سوادآموزی هم دارند. راه خانه نزدیک بود و پدرم راضی شد که من هم درس بخوانم. با کمک معلمان دلسوز انجمن، حالا بعد از ۶ سال کلاس نهم هستم و عاشق پزشکی. هر شب وقتی همه می خوابند کتاب و دفترم را باز میکنم ... حتی با همین رویا میخوابم.»
از تدریس به کودکان کار تا رویای پزشکی
ف که در مسیر رسیدن به آرزویش با صبوری یکی یکی موانع را از پیش رو برداشته است میگوید: «ساعت ۲ که کلاسها تمام میشود و به خانه میروم، با مادرم شروع میکنیم به کار در خانه و آماده کردن سفارشهای یک تولیدی صنایع دستی که معمولا تا آخر شب طول میکشد. با وجود اینکه هنوز هم برای خانوادهام کار نسبت به تحصیل اولویت دارد، اما درس خواندن را رها نمیکنم. میخواهم پزشک شوم و برای رسیدن به این هدف کوتاه نمیآیم.»
ف دوره تدریس و سوادآموزی را هم در انجمن ارفک گذرانده و حالا خودش یک پا معلم است. او از لذت درس دادن به کودکان کار میگوید: «درس دادن و ایستادن جای یک معلم، هم توانایی علمی میخواهد و هم مهارت اداره کلاس. هر دو را از معلمان دلسوز انجمن یاد گرفتهام و برای تدریس آمادهام. وقتی به بچههای کوچکتر ریاضی یاد میدهم، یاد روزهای سخت خودم میافتم؛ همان روزهایی که پدرم مخالف درس خواندن من بود. به بچهها یاد میدهم که چطور میتوانند هم درس بخوانند و هم با کار کردن کمک حال خانواده باشند. بیرون از انجمن هم برای سوادآموزی به دخترانی که مجبورند کار کنند دغدغه دارم؛ مثل دختر همسایه که با وجود مخالفت خانوادهاش هر روز به خانهشان میرفتم و به او درس میدادم. من معلمی را دوست دارم و تا جایی که بتوانم به بچههای کار درس میدهم تا به هدفهاشان برسند اما میخواهم یک روز پزشک شوم.»
درس بخوان و رویاهایت را بساز
درس دادن برای «ک» معلم جوان کودکان کار انجمن ارفک هم حکایت یک داستان عاشقانه است؛ قصهای پر فراز و نشیب که حالا قهرمان آن به آموزگار مهربان بچههای کار تبدیل شده است. وقتی هنوز در افغانستان زندگی میکردند، ک ۹ ساله بود که با وجود مخالف پدر و عموها و با حمایت مادرش به مکتب رفت اما رویای درس خواندن او خیلی زود رنگ باخت. میگوید: «عموها و پدرم میگفتند دختر که بزرگ شد نباید درس بخواند؛ باید در خانه بماند. همین شد که فقط ۳ سال توانستم درس بخوانم. ۱۰ سال پیش که به ایران آمدیم، پدرم قول داد اگر امنیت آنجا خوب بود من را به مدرسه میفرستد. من، خواهرها و برادرهایم در انجمن ارفک درس خواندیم و حالا کلاس هفتم هستم. مثل خیلی از دانشآموزان دختر انجمن، در خانه کار میکنم اما درس خواندن و معلم شدن رویای من است.»
ک همین حالا هم یک معلم جوان و دلسوز است. او از لذت تدریس به دیگر کودکان کار میگوید: «ماه رمضان امسال تدریس را با آموزش ریاضی و فارسی به بچههای کوچکتر شروع کردم. با کمک معلمان انجمن، گزارش نویسی از وضعیت تحصیلی بچهها را هم یاد گرفتهام تا در درسها پیشرفت کنند.»
ک مکثی میکند و ادامه میدهد: «چون مشکلات بچههای کار را با تمام وجود لمس کردهام، با صبوری به آنها درس میدهم تا از دستفروشی فاصله بگیرند و یک روز معلم، دکتر و... شوند. حالا تنها هدفم این است که یک معلم خوب شوم تا به بچهها بگویم با درس خواندن رویاهایشان را بسازند.»
نظر شما